?
صفحه اصلي تماس با ما عناوين مطالب پروفايل وبلاگ جنگ نرم | |||||
بیماری شدت پیدا کرده ؛ از عمل گریزی نیست ؛ اما رنگ رخسار امام گویای حدیث فراق است و درد افتراق ؛ امام آماده سفر و هجرتی بی بازگشت . از اتاق عمل پیام میرسد : � از مردم بخواهید دعا کنند خدا مرا بپذیرد � انگار عجله برای رفتن دارد نمی دانم از شوق لقای یار است یا ....... بگذریم . لحظه وصال نزدیک است و آرامش و اشتیاق امام بیشتر ؛ زمینیان تلاش کردند او را از سفر باز دارند اما افلاکیان بیشتر دلتنگ او بودند تا اینکه لحظه موعود فرا رسید و صاحب نفس � یا اَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّه � در ساعت ۲۲ : ۲۲ سیزدهم خرداد از نفس افتاد و ندا آمد که : � روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست � حضرت روح الله ! نمیدانم چه سری ست در اینکه فرمودی : سالها می گذرد حادثه ها می آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم اما همین قدر میدانم که در خرداد ۴۲ به جان ما روح تازه بخشیدی و در خرداد ۶۸ با رفتنت جسممان را بی روح گذاشتی . شاید هم میخواستی بگویی هر آمدنی را رفتنی ست اگر در خردادی آمدیم باید در خرداد دیگری هم برویم ؛ اما هر چه بود با رفتنت ؛ دنیا بر سرمان آوار شد ؛ خاک عزا بر سرمان شد ؛ دلمان شکست ؛ روحمان جریحه دار شد ؛ نفسمان به شماره افتاد ؛ آخر چه وقت رفتن بود ؟ اما رفتی و امتی را یتیم گذاشتی ؛ باورمان نمی شد اما انگار هاتف غیبی ندا داد : ای جماعت خاک عالم سر کنید هجرت خورشید را باور کنید جز تسلیم در برابر مشیت الهی چاره ای نداشتیم ؛ همه جا سیاهپوش شد ؛ یقین داریم که عرشیان و فرشیان با هم پیکر پاکت را تا خانه ابدی بدرقه کردند . ز اوج آسمان خورشید می رفت به استقبال تابوتش به پرواز یازده میلیون عاشق دلسوخته با تو وداع کردند بمیرم برای مادرت زهرا (س) که کمتر از انگشتان دست در تشییع جنازه اش آنهم شبانه و مخفیانه حضور داشتند ؛ صدای گریه و شیون در آسمانها پیچید ؛ نوجوانان همانند طفلان مسلم سر بر شانه یکدیگر مویه می کردند ؛ مردان به رسم عزای حسین ؛ بر سر و سینه می زدند ؛ زنان چون مادران جوان از دست داده بی قراری میکردند ؛ هیچکس را یارای تحمل این مصیبت عظمی نبود . در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود اماما ! اگر چه دعای � خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار � مستجاب نشد ؛ چه میتوان کرد ؟ رسم روزگار است از مرگ گریزی نیست ؛ اما یقین داریم که خدا اندیشه و مکتب تو را تا ظهور و انقلاب مهدی (عج) زنده نگه خواهد داشت ؛ ما فقط جسم تو را به خاک سپردیم اما اندیشه های ناب اسلام محمدی تو را در قلبهایمان جا داده ایم و عهد می بندیم پرچمی که تو بر افراشتی هرگز بر زمین نخواهیم گذاشت . که خبر داشت که یک شهر در اندیشه تو تو نهان از همه آهنگ سفر خواهی کرد ای یار سفر کرده ! ما با یک چشم در غم از دست دادن تو اشک ریختیم و با چشمی دیگر ؛ جانشینت را به نظاره نشستیم چرا که باور داریم : خامنه ای ؛ خمینی دیگر است ولایتش ولایت حیدر است چون تو گفتی آقای خامنه ای برای رهبری لیاقت دارد و امروز در فراق تو ؛ دل خوش کردیم به جانشین خلفت حضرت امام خامنه ای (مد) تا به وصیتت عمل کنیم که فرمودی : � پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد � اگر چه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست تو را به وسعت آیینه ها ادامه دهیم ای فرزند فاطمه (س) ! ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست ؛ خواب بودیم بیدارمان کردی ؛ آشفته بودیم سر و سامان مان دادی ؛ ذلیل بودیم عزت مان دادی بلطف پروردگار . به اعتراف اندیشمندان غربی ؛ انقلاب اسلامی روحی بود در کالبد جهان بی روح و بزرگترین حادثه عصر فرامدرن بود و به باور خود ما ؛ انقلاب اسلامی بزرگترین حادثه تاریخ اسلام بود در عصر غیبت کبری ؛ در عصر حاکمیت کفر و الحاد ؛ در عصر حاکمیت رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و در یک کلمه در عصر محجوریت و غربت دین . بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع جانان ذکر مصیبت امانم نداد عرض تسلیتی داشته باشم محضر مخاطبان گرامی که بگویم :
� اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون � � وَ سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبِِ یَنقَلِبون � التماس دعا
دکتر پور خردمند [ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ ] [ 9:36 ] [ قاسمی علی ]
روزی سلطان محمّدخدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند. سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله. در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت: جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.) عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد. سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند. وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند. علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند : دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! سلطان گفت: او عالِم است. دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند و خدای تعالی نیز فرموده است : (چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.) از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است. پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟ علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود. احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است. علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند. علامه گفت: پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند. در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند... سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد. سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟ علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید سلطان گفت: نه! علامه گفت: در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند. #کانال_حوادث_آخرالزمان_ #گفتمان_مهدویت اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج [ دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ ] [ 9:44 ] [ قاسمی علی ]
|
|
||||
[ طراحي : افسران جوان جنگ نرم ] [ Weblog : jnarm.blogfa.com ] |